وسوسه

ساخت وبلاگ

وسوسه مکتوب شده از فایل صوتی

بنام خداوند آینه ها ... فروزنده عشق در سینه ها

بنام بزرگ خداوند همیشه در دسترس بخشنده و مهربان دوستان همدرد ... با سلام و عرض ادب و احترام من فرزین هستم یک معتاد در حال بهبود امیدوارم که تا این لحظه اوقات خوشی رو سپری کرده باشین و از اینکه با ما همراه هستید جا داره از شما صمیمانه یک تشکر ویژه بکنم اما قصد داریم در این پست درباره سوال سوم که مربوط بخش بیماری اعتیاد و از قدم یک صحبت بکنیم ... چرا که این مفهوم شدن این سوال نقش بسزایی در بهبودی ما میتونه داشته باشه …بنابراین امیدوارم صبوری کنید و با ما تا آخر این بحث همراه باشید

بخش بیماری اعیتاد سوال 3 ) وقتی نسبت به چیزی وسوسه دارم چه احساسی پیدا میکنم ؟ آیا در حال ، افکار من طریقه خاصی را دنبال میکند ؟ توضیح دهید .

ببنید در یک سوال سه تا از ویژه گی های انسان مطرح شده

1 – قسمت اول سوال میپرسد وسوسه و احساس حاصل از وسوسه اینها یک ویژگی منحصر فقط به انسان است

2- قسمت دوم سوال آیا در حال افکار من طریقه خاصی را دنبال میکند .... افکار هم یک ویژه گی انسانیست بنابراین در یک سوال سه ویژه گی خاص مربوط به نوع انسان در آن مطرح شده است گویا بین این سه شاخصه یک نوع عامل اتصال وجود دارد که اینها یک نقش فرایندی بوجود میارن اما ... قبل از اینکه ما بخواهیم تجربه کلاس قدم خودمون رو با شما نازیننان همدل وهمدرد در رابطه با این سوال به مشارکت بذاریم لازمه اول یک جمله از کتاب پایه معتادان گمنام را برای شما بخونیم کتاب پایه در جایی در باره وسوسه میگه ؛ ( اصولا وسوسه جزو ماهیت و ساختار بیماری ما می باشد و ما همیشه در گیر و دار این مشکل هستیم ) ... خدا میدونه این جمله چقدر عمیق و پر مغز است . در واقع کتاب میگه وسوسه با ذات و سرشت انسانی ما آغشته است و لذا چیزی که در وجود ما بصورت ذاتی وجود دارد یعنی به عبارتی دیگر بطور فطری ما با این جریان درونی همیشه دست به گریبان هستیم . ببینید در کتاب پایه معتادان گمنام .. گاهی جملاتی هستند که اینها یه مقدار هضم شان سنگین است ...... و گاهی بسیار دردآورن آدم فکر میکنه با بی رحمی کامل مکتوب شدن ... اما واقعیت اینه که اینها حقیقت های انکار ناپذیرند... عرض کنم .... ساختار وجودی انسان بر این اساس پایه گذاری شده که در مقابل وسوسه نفسانی سیستم بازدارنده وجود داره بنام عقل ... اما خوبه اینم بگم که کلمه عقل از کلمه عربی عَقال گرفته شده ..... حالا این عقال اصلا چی هست و چرا کلمه عقل از این لغت مشتق شده؟ عرض کنم «عقال» به معنای طناب حلقوی است که به وسیلۀ آن زانوی شتر سرکش را می بندند و به این دلیل به خرد انسان ، عقل می گویند که این نیروی باطنی، شهوات و هواها و خواسته های نفسانی درون انسان را به بند می کشد. بطور قطع عقل فرمانروای وجود انسان است و لذا ما هر عمل و هر رفتاری را که انجام میدهیم با دستور و حکم عقل انجام میدیم یعنی محال است یک رفتاری از ما سر بزند بدون اینکه عقل آن تائید کرده باشه فقط در دو صورت ما بدون دستور عقل رفتارهای انجام میدهیم 1 – ذهن ناخودآگاه پنهان 2- ذهن ناخوداگاه مکرر ( که به آن ملکه ذهن میگویم )...

سوال 3 ) وقتی نسبت به چیزی وسوسه دارم چه احساسی پیدا میکنم ؟ آیا در حال ، افکار من طریقه خاصی را دنبال میکند ؟ توضیح دهید .

ببیند اصولا وسوسه های ما عموماً از لذت جویهای بی حد و حصرمان سرچشمه میگیرد و از آنجائیکه لذت طلب و لذت پرست هستیم ، وقتی نسبت به چیزی وسوسه میشویم احساسات ما پر از تمنا میشود در واقع احساسهای ما مثل معده گرسنه ایی میشود که فقط به خوردن می اندیشد و دیگر هیچ . هر چند عقلمان میخواهد پایداری کند اما حس های لذت طلب ما بقدری مشتاق لذت هستند که از طریق های مختلف بخصوص افکارمان به عقل و خرد ما هجوم میبرند و افکار بیمار ما با بهانه ها و دستاویزها عقل را وادار به تمکین میکند ، بنابراین وقتی افکارمان درگیر احساساتمان میشود ذهن ما شروع به تصویرسازی و بزرگنمایی کردن از آن لذت را میکند و با تصویرسازیهای خیره کننده ذهنی ، عقل ما را در شرایط آچمز قرار میدهد و لذا در چنین شرایطی عقل و دور اندیشی ما کارآیی خود را از دست میدهد . این طریقی است که در تمامی وسوسه های ما وجود داشته است . در واقع امیال شهوانی ما و یا همان هواهای نفسانی ما موقعی میتوانند به خواسته های خود برسند که سیستم ذهنی و عقلی ما بیمار باشد ، بنابراین بهترین شرایط برای کسب موفقیت برای وسوسه بستر ذهن بیمار است وسوسه یعنی ، میل به تجربه مجدد عملی که در گذشته از آن لذت برده ایم ( منظور لذتهای گناه آلود و یا غیر اخلاقی میباشد ) ، وسوسه ، افکاریست شیطانی که ماهیت شر دارد ، یعنی عمل به آن سرانجامش منجر به پشیمانی میشود و همینطور فکریست موذی و سمج ، اما آنی و زود گذر ، و اگر به آن بهاء بدهیم چرخه و فرایند خود را طی میکند و چرخه وسوسه به این شرح است

1- لذت طلبی ؛ یعنی آغاز وسوسه

2- بهاء دادن ؛ یعنی بجای دیپورت کردن وسوسه به او اجازه ورود ومجوز فعالیت درمحدوده ذهنمان بدهیم .

3- مخفی کردن ؛ یعنی وجود وسوسه در خود را ، انکار و آنرا با راهنما در میان نمیگذاریم و یا در جلسات آنرا مشارکت نمیکنیم .

4- نفشه کشی ؛ وقتی مراحل فوق طی شد وبه این نقطه رسیدیم ، لذا برای اجرای وسوسه خود شروع به نقش کشی میکنیم .

5- فکر قوی ؛ در اثر روند فوق به مرحله ای میرسیم که دیگر ذهن خود را مداربسته میکنیم و به هیچ پیامد دیگری توجه نمیکنیم .

6- اقدام ؛ یعنی برای وسوسه ای که برای آن نقشه کشیده ایم و دیگر به یک فکر غیر قابل برگشت و یک فکر قوی تبدیل شده شروع به اقدام وعمل میکنیم .

7- لغزش ؛ با بهاء دادن به فرایند فوق عاقبت در شرایط لغزش قرار میگیرم ، لغزشی که در اثر یک فکر که به راحتی میتوانستیم آن را از خود دور کنیم اتفاق می افتد .

لذت طلبی --> بهاء دادن--> مخفی کردن وسوسه--> نقشه کشی--> فکرقوی--> اقدام--> اجبار-- > لغزش بنابراین بطور حتم پیام این سوال برای ما این است که لغزش به یکباره اتفاق نمی افته بهترین و بیشترین قدرت وسوسه برای حصول نتیجه ، دستاویز به انکار هاست ، گاهی دانش نابودی برای کامجویی شروع به سفسطه بافی میکند و با منطق های کاذب برای دستیابی به یک حظ و یک لذت آنی سعی میکند عقل و خرد ما را فریب بده ، تا اینکه عقل مجوزی برای مصرف کردن صادر کنیم . ببینید ... یه کس دومی در من وجود داره که پر از دانش و اگاهیه... پر از منطق و استدلال ... اما منفی ... اما ویران کننده ..... اما مخرب ... این کس دومی که در من حضور داره همیشه میکوشه ... سعی میکنه تا با توجیهات بظاهر منطقی اما غیر واقعی سر رشته امور زندگی منو بدست بگیره و منو به تباهی بکشونه بطور مثال من وقتی ترک اعتیاد کردم این شخص دوم وجودم آشکارا با من ارتباط برقرار میکرد و با من دائما صحبت میکرد و دائما بمن میگفت : مرد حسابی تو در جوانی که باید کار میکردی ... کوشش میکردی ... رفتی سی سال مصرف کردی ... اما حالا که سن ت بالا رفته ... حالا که تمام استخون های بدنت درد میکنه ... نمیدونم گرفتار فشار خونو ... دیابت اینطور چیزها شدی وانرژی بدنت پایینه.... اومدی تازه موادو ترک کردی ... آخه کدوم عقل سلیم اینکارو میکنه ... بقول نقی معمولی میگفت.. مگه داریم ... مگه میشه ... ببینید این شخص دوم وجودم که نماینده و وکیل تام الاختیار بیماری منه بظاهر حرف درستی میزنه ... راست میگه ... چرا .... چون منطق پشتش داره البته این مثالی که من اینجا زدم ممکن بر اساس شرایط هر کدوم از ما متفاوت باشه .. اما این اتفاقی که برای هرکدوم از ما می افته و فقط نوع منطق های کاذبش براساس شرایط هایمان فرق میکنه ببینید اصولا عقل و خرد انسان حاصل از دانش اندوزی و آگاهی و معفرفته .... اما عقل فرد معتاد حاصل از دانش منفی... یعنی دانش منفی یا بطور واضحتر بگم .. دانش بیماریش بیشتر از دانش بهبودیشه ... و لذا گرفتار عدم سلامت عقل است .... یعنی عقل ما به عبارتی دیگر ویروسی شده بنابراین ... در رابطه با مثال بالای که ذکر کردم اگر عقل انسان گرفتار عدم سلامت عقل باشه به آن عقل نباید اعتماد کرد ... ما هموراه باید بیاد داشته باشیم که عقل ما سالم نیست و بزرگترین دشمن زندگی ما همین عقل ماست .... دلیلشم همین زندگی جهنمی ای بود که در گذشته تجربه کردیم ..... درسته که اصولا تمام وسوسه های ما از هواهای نفسانی ما سرچشمه میگیرند .... اما این وسط خود عقل هم برای ما یه مصیبت شده بسیاری از گرفتاری های ما از همین عقل ماست .... اینکه ما در رابطه با عقل گفتیم پایداری میکنه و هرگز فرمان غلط صادر نمیکنه برای اشخاصیست که عقل سالم دارند در حالیکه مصدر بسیاری از وسوسه های ما اصلا خود عقل ماست .... شایدهم بخاطر همین هم باشه که حافظ در یکی از ابیات اشعارش میگه :

هوشدار که گر وسوسه عقل کنی گوش

آدم صفت از روضه رضوان بدر آیی

بنابراین ... ما در تمامی ارکان وجودی خودمون گرفتار مشکل هستیم ، یعنی گرفتار عدم سلامت نفسانی هستیم ،... گرفتار عدم سلامت احساسی هستیم ... گرفتار عدم سلامت عقل هستیم ... گرفتار عدم سلامت روحانی و معنوی هستیم و لذا مجموعه اینها یک شرایط ایده آل و یک بستر مناسب را همیشه برای وسوسه های ما فراهم میکنه در هر صورت میتوان گفت که وسوسه حقیقتاً عروس هزار چهره است و هر بار با رنگ و روی دیگری می آید .هر دفعه به یک شکلی میادش ... یه موقع برای دلسوزی میاد .... یه موقع برای خیر خواهی میاد .... شیطان وقتی میخواست آدم رو فریب بده گفت من از روی خیرخواهی میگم برو اون میوه ممنوعه رو بخور.... بیماری اعتیاد اینطوریه ... اگه ببین این گزینه جواب نمیده ... میره دفعه دیگه با گزینه بعدی و با پیشنهاد بعدی میاد..... بینید دوستان این تعبیر واقعا زیباست که میگه ؛ وسوسه نشان دهنده پاکیست ، وسوسه برای کسانی هست که پاک هستند و لذا طبیعی که یه آدم مصرف کننده که وسوسه نمیشه چون داره مصرف میکنه .... میگن نقل شده از خود سید اولیا پیامبر اسلام که گفته إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِی وَ فِی كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً وإِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ .... یعنی خود من که پیامبر هستم روز 70 بار وسوسه میشم اما به خدا پناه میبرم..... بنابراین باید مراقب بود اما راهکارهای که میتوانند برای برون رفت از وسوسه ما را کمک کنند ؛

- ادامه ندادن به فکرهای شیطانی یعنی در جا اینگونه افکار را کات و یا قیچی کنیم .

- بلافاصله جابجا بشویم و یا مثلاٌ به کسی تلفن بزنیم بخصوص کسی که برایمان جاذبه روحانی دارد .

- چون وسوسه فکریست شیطانی بهترین راهکار ذکر خدا گفتن و درخواست کمک از اوست .

- وجود وسوسه را نباید انکار کرد بلکه باید آنرا اقرار کرد. - کسانی که با برنامه و فعال هستند کمتر وسوسه میشوند .

- دوری کردن از تنهایی ، در واقع وقتی ما تنها هستیم ، تنها نیستیم ، زیرا با نیمه شیطانی خود همنشین شده ایم و لذا ممکن است این همنشینی برایمان گران تمام شود .

- کسانی که با برنامه بهبودی زندگی میکنند ، خیلی کم وسوسه میشوند .

- وقتی در جمع های بهبودی و یا فضاهای روحانی قرار میگیریم کمتر وسوسه میشویم .

- دوری کردن از ، بی هدفی ، ناامیدی ، یاس ، پوچگرای ، بی ایمانی ، بی بندو باری و . . میتوانند وسوسه های ما را کمتر کند .

- تردید و شک نداشتن به اصول بهبودی و روحانی برنامه ، بسیاری از وسوسه های ما را میکاهد . هرگاه ما به اصول بهبودی و یا اصول اخلاقی شک و تردید میکنیم وسوسه در ما بیشتر میشود .

- - نهایت قدرت وسوسه یک تا سه دقیقه است و لذا ما باید سریع باشیم و بلافاصله شرایط ذهنی خود را تغییر دهیم نکته قابل توجه این است که ما نباید هرگز با وسوسه های خود در ذهن خود بحث و یا مجادله کنیم زیرا در نهایت بازنده این جریان میشویم ... میدونی چرا بازنده میشیم چون دانش منفی و بیماری ما خیلی خیلی بیشتر از دانش بهبودی ماست در کل به ما ثابت شده ، هر موقع در راستای بهبودی و جدی گرفتن اصول برنامه قرار میگیریم وسوسه در ما کمتر میشود . در هر صورت همینطور که کتاب پایه میگه وسوسه حالا به اشکال مختلف دست ازسر ما بر نمیداره و ما همیشه با این مشکل رو در رو هستیم حقیقتش این حرف کتاب پایه معتادان گمنام منو یاد کتاب ( آخرین وسوسه های مسیح ) که از طرف پاپ هم تکفیر شد نوشته نیکوس کازانت زاکیس میندازه که تو اون کتاب اینطوری نوشته بود که وقتی مسیح رو به صلیب کشیده بودن در اون لحظه های پر از رنج و مشقت و در اون لحظات آخرین بازهم شیطان سعی میکرد تا وسوسه های را به قلب مسیح صادر بکنه و از سرش دست بر نمی داشته ... بنابراین میحوام بگم وسوسه از روزی که پدرمون آدم آفریده شد وجود داشته تا همین الان و و لذا اصلا شهرام بهرام حالیش نمیشه از مسیحو پیامبرو اولیاو عرفا قدیس آنتونیوس گرفته تا منه معتاد

اما بعنوان حُسن ختام واقعا حیفم میاد که این شعر زیبا و پر معنای صائب تبریزی رو که همه این حرف های که ما در این بحث زدیم رو در یک بیت گفته رو نگم ............ صائب میگه ؛

دل بی وسوسه از گوشه نشینان مطلب

که هوس در دل مرغان قفس بسیار است

اما عزیزان دوست داشتنی از اینکه با ما در رادیو بهبودی https://telegram.me/nafasbenafas1همراه بودید از شما سپاسگزارم ، امیدوارم خداوند بازهم توفیق خدمت عطا کنه.... در پایان من دعای آرامشو میخونم اگه شما هم دوست داشتید میتونید با من زمزمه کنید خدواندا .... آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم ..... شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت این دو را بدانم ...

تا دوردی دیگر .... به درود

هرگز نگو دیر است ...
ما را در سایت هرگز نگو دیر است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzinhm59o بازدید : 153 تاريخ : يکشنبه 28 خرداد 1396 ساعت: 14:40