چه صفا به محفلی که ، تو در آن مکان نباشی
چه کویر شورزاریست چمنی ، که تو سروآن نباشی
به جهنمی که در آن ، ملک العذاب تو باشی
به از آن بهشت برین ، که تو حور آن نباشی
همه عمر در عبادت به امید مزد جنت ، که کنار من تو باشی
چه جهنمیست بهشتی ، که تو اجر آن نباشی
به چه کار من آید ، حَیوان و جام جمشید
که در این گذار وحشت ، تو کنار من نباشی
به خراب خانه ای که درآن ، تو نگار آن باشی
به از آن تاج محل وَ قصری ، که تو خاتونش نباشی
همه شب بفکر اینم بود آیا لحظه ایی تو ، بفکر من باشی
به ندا در امد و گفت قرار ما اینبود ، که توقع ایی نباشی
شبزده
هرگز نگو دیر است ...برچسب : نویسنده : farzinhm59o بازدید : 124