خودمحوری

ساخت وبلاگ

خودمحوری

بنام بزرگ خداوند بخشنده مهربان

سلام و صد سلام ... عرض ادب و احترام

همدرد شما فرزین هستم یک معتاد در حال بهبود

ابتدا جا داره از اینکه در رادیو بهبودی ما را همراهی میکنید از شما عزیزان صمیمانه سپاسگزاری کنیم

اما

قصد داریم در این مجال به سوال 5 از قدم یک بپردازیم ... امیدوارم به ما منت بذارید و صبوری کنید و تا آخر این پست با ما همراه باشید

اما ....

قبل از اینکه بخواهیم در رابطه با سوال پنجم از قدم یک.... که مربوط میشه به خودمحوری  تجربه خودمونو با شما عزیزان همراه و همدل و همدرد به مشارکت بذاریم ... لازم یادآوری کنم که این سوال در بخش بیماری اعتیاد که البته در بخش اول قدم یک هستش مطرح شده و اگر خاطرتون باشه گفتیم که بیماری اعتیاد از پنج رکن اساسی  یعنی ( جسمی – روانی – روحی – احساسی و ذهنی ) شکل گرفته و این ارکان هر کدوم خودشون دارای شاخصه های فراوانی هستند که در واقع از این ارکان سرچشمه میگیرند بطور مثال در سوال سوم که در رابطه با وسوسه بود … متوجه شدیم که وسوسه به رکن روانی بیماری اعتیاد ما مربوط هستش و بعد اونو مورد شناسایی قرار دادیم و نهایتا متوجه شدیم که  وسوسه دارای یک سندروم یعنی به عبارتی بهتر داری یکسری علائم خاص و مشخص است .. که اون علائم برای ما قابل شناسایه بطور مثال میدونیم که وسوسه یک فکر غیر اخلاقیست که در آن یک لذت غیر اخلاقی هم هست و عمل به آن برایمان ندامت و پشیمانی به همراه میاره و لذا  کلا میخوام بگم یکسری از شاخصه های بیماری ما برایمان قابل شناسایی هستن... اما در روند و مسیر بهبودی بنظرم یه مثلث بیماری هست که شناسایی اونها گاها برایمان خیلی پیچیده و گاهی حتی مرموز هستن

اولیش انکاره

و

دومیش خودفریبی  

و سومیش

خود محوریه

گاهی متاسفانه ما به مدت سن  و عمر بازیافت خودمان در فرایند بهبودی و یا فرگشت روحانی گرفتار انکار و خودفریبی و همینطور خودمحوری هستیم بدون اینکه علائم آنها را بتونیم شناسایی کنیم چون همانطور که عرض کردم ساختار مثلث بیماری ( انکار و خود محوری  و خودفریبی ) اصولا خیلی پیچدست و همانطوریکه که کتاب پایه میگه ما استاد خود فریبی هستیم ... یعنی بیماری ما استادخودفریبست ... وقتی اینجا میگه استاد به این معناست که اصولا یک میدان وسیع و گسترده ای از بیماری ما تحت پوشش این معضل نهفته هستش اما ....  از طرفی کتاب فقط برای امروز در پیام روز 24 تیرماه در رابطه با خودمحوری میگوید ؛     همه انسانها با خودمحوری در کشمکش هستند ( یعنی خودمحوری فقط به ما معتادها مربوط نیست و لذا آدمهای عادی هم با چنین شاخصه ای ممکن دست به گریبان باشند )

اما در بند بعدی و ادامه همین جمله میگه خودمحوری در مرکز اعتیاد ما قرار داره  .... بنابراین ... میطلبه که ما با جدیت و حساسیت بیشتری نسبت به شناخت این امر کوشا باشیم ... چون هر چقدر شناخت ما بالا بره طبیعتا راهکارهای برای برون رفت از این معضل ها برامون بهتر مهیا میشه

قدم یک ............... بخش بیماری اعتیاد

سوال 5 ) قسمت خود محورانه بیماری من چگونه بر زندگی من و اطرافیانم تاثیر میگذارد ؟

                              حقیقتا  یکی ازاساسی ترین و زیان آورترین بخش های بیماری اعتیاد ... خودمحوری هستش که به رکن خلا روحانی ما مربوط میشه وما زمانی که  بیماریمان فعال میشود گرفتار آن میشویم .

قسمت خود محورانه بیماری ما چون غیر منطقی و از بیماری ما سرچشمه میگیرد همواره برای خودمان و اطرافیانمان مشکل آفرینی میکند . مواقعی که خود محور میشویم فکر میکنیم که فقط  ؛ من درست میگویم و فقط  من حق دارم .

میدونی اصولا آدم های خومحور همیشه تو هچل می افتن ... مثل زمانی که من در اویل که مواد مصرف میکردم دوستان نزدیکم بمن مرتبا میگفتن ... نکن این کارو خطر داره ... آتیش به زندگیت نکش .... خوب فکر میکنید من چیکار میکردم در نهایت خودمحوری میگفتم .... من خودم بلدم چیکار کنم ... من با دیگران فرق میکنم ... چرا میگفتم با دیگران فرق میکنم ... چون خودم رو... محور و مرکز هر چیزی میدیم ... چون خودم رو از دیگران بالاتر میدیم ... چون خودمحوری میکردم ....

  حالا از مصرف مواد مخدر که حقیقتا  بزرگترین تصمیم خودمحورانه ای ما بود که ما در زندگی گرفتیم بگذریم  .... اصولا آدمهای خودمحور براساس خود اتکایی های بیمارگونه ایی که دارند هیچ وقت در زندگی با کسی مشورت نمیکنند چون فکر میکنند خودشون همه چیزو میدونن .... و عقل کلا ....و لذا و نهایتا هم خودشونو تو هچل میندازن و همه خانواده و اطرفیانشونو به دردسر میندازن ... شما  یه سری به این زندان ها بزنید و بینید چقدر آدمهای خودمحوری که بر اساس تصمیمات خودمحورانه هم خودشنو گرفتار کردن و هم اطرافیانشو با مشکل مواجه کردن

مثلا میخواد یه معامله ای بکن یا یه کسب و کاری راه بندازه با کسی مشورت نمیکنه .... میدونی اصولا یکی از ویژه گی های آدمهای خودمحور مشورت نکردن و لذا این آدم خودمحور اگر هم بخواهد تظاهر به مشورت کردن بکنه با خودفریبی تمام با کسی مشورت میکنه که میدونه اون تائیدش میکنه .......

 بینید ما بعنوان یک انسان ممکن دارای یه کسری معضلات اخلاقی و یا یکسری نواقص اخلاقی شخصی باشیم  ... مثلا من یک نقص شخصی دارم  و میگم آقا این نقص من شخصیه و لذا فقط تنها خودم هستم که هزینه حال خرابی شو پرداخت میکنم .... اما نکته ایی که مهمه اینه که خودمحوری یک نقص منحصرا شخصی نیست و لذا باز تاب های مخرب اون میتونه  بخصوص دامن گیر اطرافیانمون بشه

بیماری اعتیاد اصولاً توهم آفرین است و یکی از نشانه های این توهم در قسمت خود محورانه ما متجلی میشود ، ... اصولا آدم خود محور همیشه در توهم بسر میبره و درتصورات خودش فکر مینکه که در مرکز و کانون هستی قرار داره  و در توهم خودش فکر میکنه همه چیزو فقط خودش میدونه و  لذا در ادامه  این توهم در تصورات پریشان ... مشوش و آشفته ....  ازخودش  تندیسی خلق میکنه که اون لایق پرستش میدونه ... آخه جالبه ...  یه مَثَلی هست که میگن هیچ بت سازی خودش بت پرست نمیشه ... اما آدمی که خودمحور هستش از خودش یک بت میسازه و شروع به پرستش اون بت پوشالی میکنه .... اینکه ما میگیم خودمحوری در رکن روحانی بیماری ما قرار داره به همین دلیله ... چون از خودم یه طاغوت میسازم یعنی منظورم اینه که شروع به پرستش خدای دورغین میکنم ... و شروع به پرستش اون بت پوشالی و کاذب خودم میکنم و لذا ...خودمحوری حقیتا و دقیقا نقطه مقابل خدامحوری  https://telegram.me/nafasbenafas1

آدم خود محور همیشه از زمین زمان طلبکاره و  همیشه حقو بخودش میده ... آخه یه جوک هست که میگه ... یه بابای که مست بوده در عالم ناهوشیاری وارد یک باند اوتوبان میشه و بصورت مخالف باند که یک طرفه بوده شروع به حرکت میکنه ... در همین حین از رادیو ماشینش میشنوه که گوینده میگه ؛ در فلان اتوبان یک راننده دیوانه در حال حرکت است .... مراقب باشید ... در همین حین شوفره که مست بوده خطاب به گوینده رادیو میگه ... چی میگی مردیکه صدها شوفر دیوانه در این اتوبان در حال حرکت هستند ... بنا براین میخوام بگم آدم خودمحور همیشه حق رو بخودش میده

شما اگر یک نگاه به تاریخ بندازید می بنید که تاریخ بشر چقدر..... انباشته از مصائبی است که انسانها بخاطر خودمحوری یک شخص متحمل شدن ... اکثر شخصیت های منفی تاریخ را که نگاه کنید می بیند چقدر اینها بر اساس اون خودمحوری که داشتن  ... خود رای بودن .... چرا چون از خودشون یک بت ساخته بودن .... مثل فرعون که میگفت ... أَنَا رَبُّکُمُ الأعْلَى ...  من خدای شما هستم و باید مرا پرستش کنید ... اما اینجا نکته ی که دوست دارم بگم اینه که ما در طریق زندگی و روابط های که داریم فقط اینطوری نیستش که بخوایم حتما با لسان و یا زبانی که در کام داریم  مقصود خودمان رو بیان کنیم ... انسان گاهی با نگاهش حرف میزنه .... بقول ابتهاج که گفت :

گوش کن با لب خاموش سخن میگویم

پاسخم گو به نگاهی زبان منو توست

گاهی ممکنه من برای بیان مقصود خودم بجای استفاده از زبان ... با رفتارم.... حرف یا سخنی رو به مخاطبم برسونم ... مثلا کسی اومده تو خونه دیدنم اینقدر اخم و طخم و ترش رویی میکنم ... تا خلاصه طرف از رفتارم متوجه میشه که دارم خیلی مودبانه با زبان بی زبانی میگم ... دُور اکتیر چوله ... یانی بفرمایید بزنید بچاک ...

بنابراین میخوام بگم فرعون با تمام خودمحوریی که داشت حداقل اینقدر ... صداقت و وجود داشت که با استفاده از زبانش بگه .... انا ربکم اعلی ... ولی ... من خودمو دارم میگم ... اینقدر وجود ندارم که با زبان بگم .... انا ربکم اعلی .... من خدای شما هستم ... اما با رفتارهام دقیقا این حرف بیان میکنم

بطور مثال

-         من تعیین میکنم که تو خونه کدوم کانال تلویزیون رو باید ببینیم

-         من تعیین میکنم که غذا چی باید باشه چی نباشه

-         من تعیین میکنم که با چه کسانی باید رفت و آمد داشته باشیم

ولذا منظورم اینه که بیشتر کسانی که خود محور هستند نه با گفتارشون بلکه با رفتارهای متکبرانه خودشون اونو بیان میکنن   

  و لذا این آدم متکبر ... خودمحور متوجه نیست که ... بابا ...  تو که با یک شن ریزه یکدهم میلی در مجرای ادرارت زمین زمان از درد گاز میگیری به چی خودت اینقدر تکبر میورزی ....

تویی که اگر سه ثانیه اکسیژن به مغزت نرسه .... یه طرف بدنت فلج میشه ... و قدرت تَکلم و همینطور بیشتر حافظه تو از دست میدی .... و دیگه اصلا ... حتی ... خودتم نمی شناسی ... به چی خودت تکبر میورزی ...

واقعا چرا باید آدم باید خود محور باشه و تکبر بورزه ؟ در حالیکه موجودی هستش  که به گفته اون قول معرف ...  آغازش نطفه‏ای ناچیز و پایانش  مرداری گندیده است   ....  پس واقعا چرا تکبر؟! چرا خودمحوری

اتفاقا همین چند وقت پیش یه عکسی رو نگاه میکردم که از کهکشان انداخته بودن پر از اجرام سماوی بود .. مثل اینکه چندین سال پیش ناسا یک سفینه فضا نورد...  فکر کنم بنام وایکینگ به فضا فرستادن که همینطوری در فضا سالهای سال که به حرکت خودش ادامه میده و آخرین عکس رو که مخابره کرده بود عکس همین کهکشان بود ... آقا پر از ستاره های کوچک و بزرگ  ... عرض کنم  در یک گستره لایتناهی  در این عکس ... دور یک سیاره به اندازه نوک سوزن بود رو  با ماژیک های لایت کرده بودن و زیر عکس توضیح داده بودن که میدونید ... این سرسوزن چیه ؟... بعدش نوشته بود این سیاره ما زمین هستش ... خدا وکیلی من به حیرت افتادم ... . اینطور که دانشمندان فضایی اعلام کردن تا کنون توانسته اند حدود دویست میلیارد کهکشان رو شناسایی بکنند ... که همین کهکشان راه شیری ما که بین دو ستاره ش ممکن چندین میلیون سال نوری فاصله باشه  یکی از کوچکترین این کهکشانهاست .... خورشید ما که در منظوم شمسی هستش و حدود 150 برابر از زمین بزرگتر در مقابل خورشیدهای دیگری که در عالم است اونم یه سرسوزنی بیش نیست  ... خدای من چه عظمتی ..که خورشید ما به این بزرگی خودش یه ارزن و یک سرسوزنی بیش نیست ...  اینجا بود که یاد این بیت از سعدی افتادم که میگه :

در عالمی که خورشید اندر شماره ذره ست           

خود را بزرگ دیدن شرط ادب نباشد

خداوکیلی ...   وقتی من این چیزها رو میشنوم  از خودمحوری و تکبر خودم ... از گریه ... خندم میگره

اما

اصولا آدم وقتی گرفتار خودمحوری میشه یه ویژه گی   های  مشخصی پیدا میکنه ... مثلا

 

آدم خودمحور هیچوقت اقرار به اشتباه نمیکنه ( ببینید یکی از برکات کارکرد داوزده قدم و همینطور  داوزده سنت معتادان گمنام  اینه که ما همین نواقصی و معضل های که داریمورو بشناسیم تا بتوانیم اونها رو برطرف یا متوقف کنیم و لذا وقتی ما در قدم یک اقرار بیماری و اشتباه خودمون میکنیم همین مسئله باعث میشه تا مقداری از خودمحوری ما کاسته بشه )

ببیند

آدم خودمحور هیچوقت مشورت نمیکنه ( ما در قدم دوم یاد میگیرم برای برگشت سلامت عقلمون همیشه در همه امور با اهل فن مشورت بکنیم ... پس قدم دوم به ما کمک میکنه تا یه مقدار بیشتر از خودمحوری خودمون بکاهیم .)

 

آدم خودمحور .... همیشه خوداتکایی های بیمارگونه داره .... بذارید رو راست بگم ...  چه با زبان و چه با رفتارهاش میخواد بگه من خودم خدا هستم و مراقب همه چیز هستم ... ( اما قدم سوم مارو نهایتا از این خود اتکایی های معتادگونه رهایی می بخش ) 

آدم خودمحور خطاهای خودش رو هیچ وقت نمی پذیره و لذا با فرافکنی هی میخواد خودش رو بدون خطا و انسانی کامل معرفی کنه ... ( اما قدم چهارم و پنجم مارو قانع میکنه که خطاهایی داشتیم  و لذا باید ذات و سرچشمه این خطاها را بشناسیم تا در صدد برطرف کردن آنها باشیم ... خود همین شناخت باعث میشه که تَرک و گسلی که در خود محوری ما بوجود اومده  بیشتربشه ..)

آدم خود محور  اصولا خودش بَری از هرگونه نواقص میدونه ....( قدم ششم به ما کمک میکنه تا با پذیرش نواقص خود  باز قسمت دیگه ای از این خومحوری کم بشه )

آدم خودمحور همیشه فکر میکنه یک انسان کامل و در نهایت تکبر خودش رو داری هیچگونه کمبود شخصیتی و کمالی نمی بینه  .. ( اما قدم هفتم به ما کمک میکنه تا کمبودهای شخصیتی و کمبودهای کمالی خودمان را بپذیرم ... و همین پذیرش به ما فروتنی لازم رو که دقیقا متضاد با تکبر خومحورانه است میده تا این خودمحوری باز بیشتر شکسته بشه ) 

آدم خود محور هیچوقت معذرت خواهی نمیکنه .... قدم نهم

آدم خودمحور هرگز هیچ انتقادی بر نمی تابه ... اصل روحانی انتقاد پذیری در بیشتر سنت ها 

آدم خودمحور خودشو متفاوت از دیگران میدونه و برای خودش همیشه یک امتیاز ویژه قائل هستش ... یعنی از خودش شروع به شخصیت پردازی میکنه ... اما در رابطه با این ویژگی از خودمحوری سنت دوازدهم که ضربه آخرو به پیکر منه خودمحور میزنه ...و اون شخصیت پوشالی و اون طاغوت درونی دورغین من رو نهایتا به هلاکت میرسونه ....  یعنی درک سلولی از این سنت و قدمها و همچنین پیام روحانی نهفته در آنها  باعث میشه تا ما بتونیم نهایتا خودمحوری خودمونو ذبح بکنیم ... به امید اونروز

ببینید ... میخوام بگم ... پتانسیل های زیادی در سنت ها و قدم ها وجود دارند که میتونن این قدرت رو به معتاد درحال بهبود ... برای رهایی از شر خودمحوری ببخشن 

اما .... همینطور که عرض کردم بدترین عارضه خود محوری در قسمت توهم اون متظاهر میشه ... آخه یه حکایتی هست که میگن

یه شب ملا از كنار چاهی عمیق میگذشت یهو چشمش به عكس ماه كه در آبهای داخل چاه دیده میشد افتاد. پیش خود فكر كرد بیچاره ماه چرا به داخل چاه افتاده بهتر است تا هر چه زودتر تا غرق نشده آنرا از چاه خارج نماید و نجاتش بدهد. ملا به سرعت رفت و طناب بزرگی آورده سرش را به داخل چاه انداخت. از قضا سر طناب به تخته سنگی گیر كرد. ملا به خیال این كه به ماه گیر كرده است، شروع به كشیدن طناب كرد. اما طناب ناگهان رها شد و ملا ار پشت به روی زمین افتاد و در همان حال ناگهان ماه را كه در آسمان میدرخشید دید و با خوشحالی گفت: آه.... بالاخره به مقصود رسیدم و هر چند خودم بر زمین خوردم و تنم به درد آمد ترا نجات دادم

ببینید .... وقتی ما گرفتار خودمحوری میشوم ... اصولا در دنیای وهم آلودی زندگی میکنیم ولذا همانطور که عرض کردم ساختار خودمحوری گاهی بقدری پیچیده است که ما متوجه  خودمحوری های خودمان نمیشیم ... در ذهن و تصورات خودمان گرفتار یک نوع توهم در بهبودی میشویم که از هر چیزی در فرایند بهبودی خطرناکتر است ... دیدی اینهای که شیشه مصرف میکنند توهم میزنند ... اما آدم خودمحور اکسیژن مصرف میکنه و توهم میزنه .... اونهم از نوع توهم های بد 

   بنابراین میخوام اینطوری بگم

خود محور یعنی ، من در تصورات ذهنی از خود بتی میسازم که خارج از ذهن من ،  نه تنها واقعیت ندارد بلکه دقیقاً واقعیت های بیرونی متضاد آن می باشد . خود محوری یعنی اینکه ، من خود را در مرکز بدانم و دیگران را حول و محور خود بدانم ، در واقع خودمحور همیشه میگوید ؛ که همه چیز را  فقط من میدانم و دیگران هیچی نمیدانند . بنابراین ،  خود محور نمیتواند چیزی را بزرگتر از خود مجسم کند ولذا دائماً در دنیایی زندگی میکند که واقعیت خارجی ندارد و سرانجام گرفتار بیماری های مانند  خودشیفتگی شده ... بیماری غرور کاذب و تکبر و لذا نهایتا در انزوا فرو میره .

ببیند بحث و بدبختی اینجاست که خودمحوری فقط یک مشکل و معضل فردی نیست ، بلکه بازتابهای آن میتواند تاثیرات منفی در هر سطحی ، و بخصوص در زندگی اطرافیانمان بوجود بیاورد ، آدم خودمحور چون مشورت نمیکنه ...  ، همیشه با انبوهی از مشکلات مواجه میشود و بُروز این مشکلات  ، هم برای خودش و هم اطرافیانش را به دردسر میاندازد .

خود محور شعارش این است " فقط من درست میگویم و فقط من میتوانم  " و بدون توجه به حرف های اطرافیان کارش را انجام میدهد ، از مصرف مواد مخدر گرفته تا مسائل اقتصادی و کار و زندگی ، روابط های اجتماعی و

لاجرم این رفتار سرانجام مصائبی برای خود و اطرافیانش به بار می آورد

خود محور ، حدیث دیوانیست که فکر میکند عاقلترین آدم دنیا است .

ما درگذشته بعلت اینکه از بخش روحانی وجودمان دور مانده بودیم گرفتار خودمحوری شدید شدیم و لذا ... هم ، خودمونو  ، و هم اطرافیانمان را با مشکل های عدیده مواجه کردیم ، مشکلاتی از قبیل ؛ زندان ، برشکستگی ، طلاق ، بیکاری ، فقر ، توهم و . . .

 بنابراین ، برای رهایی از خود محوری ما باید کوشا باشیم ، خلاء های روحانی خود را برطرف کنیم  ، در حقیقت روح مبتلای ما به خودمحوری ،  درمانش زندگی روحانی است .

اما عزیزان من بقول استاد شیرین سخن سعدی شیرازی

به پايان آمد اين دفتر حکايت همچنان باقي

به صد دفتر نشايد گفت حسب الحال مشتاقي

 

مجددا جا داره بخاطر گوش کردن و همراهیتون از شما تشکر کنم ... امیدوارم با ما در رادیو بهبودی همراه باشه ... اما برای حسن ختام ... دعای آرمش رو میخونم اگر شما هم طالب بودید میتونید با من زمزمه کنید

خداوندا .... آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم

شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم

و دانشی که تفاوت این دو را بدانم

 https://telegram.me/nafasbenafas1

هرگز نگو دیر است ...
ما را در سایت هرگز نگو دیر است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzinhm59o بازدید : 159 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 13:58